اخبار

خب، جمعه‌ی گذشته یکی از آن روزهایی بود که به شما یادآوری می‌کند چرا ما این کار را انجام می‌دهیم. همهمه معمول آزمایشگاه با صدای واضح... خب، انتظار در هم آمیخته بود. ما انتظار یک همراه را داشتیم. نه هر شرکتی، بلکه گروهی از شرکایی که سال‌هاست با آنها کار می‌کنیم، بالاخره از درهای ما عبور می‌کردند.

خودت که می‌دانی چطور است. ایمیل‌های بی‌شماری رد و بدل می‌کنید، یک هفته در میان تماس ویدیویی دارید، اما هیچ چیز مثل به اشتراک گذاشتن یک فضای مشترک نیست. اولین دست دادن‌ها متفاوت است. شما طرف مقابل را می‌بینید، نه فقط عکس پروفایلش را.

ما با یک فایل پاورپوینت شیک شروع نکردیم. راستش را بخواهید، به ندرت از اتاق هیئت مدیره استفاده کردیم. در عوض، آنها را مستقیماً به سمت نیمکت بردیم، جایی که جادو اتفاق می‌افتد. جیمز، از تیم کنترل کیفیت ما، در حال انجام یک کالیبراسیون روتین بود که گروه دور هم جمع شدند. چیزی که قرار بود یک دموی سریع باشد، به یک جلسه عمیق بیست دقیقه‌ای تبدیل شد، زیرا رابرت، مسئول فنی آنها، یک سوال بسیار ساده در مورد راه‌حل‌های بافر پرسید که معمولاً ما آن را دریافت نمی‌کنیم. چشمان جیمز برق زد. او عاشق این چیزها است. او سخنرانی برنامه‌ریزی شده خود را کنار گذاشت و آنها فقط شروع به صحبت در مورد جزئیات کردند - اصطلاحات را مطرح کردند و فرضیات یکدیگر را به چالش کشیدند. این بهترین نوع جلسه بود، جلسه‌ای که برنامه‌ریزی نشده بود.

مشتریان

البته، قلب این دیدار، چیز جدید بودکیت‌های تست سریع برای راکتوپامینما تمام مشخصات را چاپ کرده بودیم، اما بیشتر آنها فقط روی میز بودند. مکالمه واقعی زمانی اتفاق افتاد که ماریا یکی از نوارهای نمونه اولیه را بالا گرفت. او شروع به توضیح چالشی کرد که ما با تخلخل اولیه غشاء با آن روبرو بودیم و اینکه چگونه باعث ایجاد نتایج مثبت کاذب ضعیف در شرایط رطوبت بالا می‌شد.

آن موقع بود که رابرت ریزریز خندید و گوشی‌اش را بیرون آورد. او در حالی که عکسی تار از یکی از تکنسین‌های میدانی‌شان را که در حال استفاده از نسخه قدیمی‌تر کیت آزمایش در انباری بخارآلود بود، نشانمان می‌داد، گفت: «اینجا را می‌بینید؟» «این واقعیت ماست. مشکل رطوبت شما؟ این دردسر هر روز ماست.»

و درست مثل همین، اتاق جرقه‌ای زد. ما دیگر شرکتی نبودیم که برای مشتری ارائه می‌داد. ما گروهی از حل‌کنندگان مسئله بودیم که دور یک تلفن و یک نوار تست جمع شده بودیم و سعی می‌کردیم یک معما را حل کنیم. کسی تخته سفید را برداشت و در عرض چند دقیقه، تخته پر از نمودارهای آشفته شد - فلش، فرمول‌های شیمیایی و علامت‌های سوال. من در گوشه‌ای یادداشت‌برداری می‌کردم و سعی می‌کردم به کارم ادامه دهم. شلوغ، عالی و کاملاً واقعی بود.

ما دیرتر از موعد مقرر برای ناهار استراحت کردیم، و همچنان با خوشرویی در مورد دید خط کنترل بحث می‌کردیم. ساندویچ‌ها خوب بودند، اما مکالمه فوق‌العاده بود. ما در مورد بچه‌هایشان، بهترین مکان برای قهوه نزدیک دفتر مرکزی‌شان، همه چیز و هیچ چیز صحبت کردیم.

حالا به خانه برگشته‌اند، اما آن تخته سفید؟ ما آن را نگه می‌داریم. این یادآوری به‌هم‌ریخته‌ای است که پشت هر توافق مشخصات محصول و عرضه، این مکالمات - این لحظات مشترک ناامیدی و موفقیت بر سر یک کیت آزمایشی و یک عکس بد با تلفن - است که واقعاً ما را به جلو سوق می‌دهد. بی‌صبرانه منتظرم دوباره این کار را انجام دهم.


زمان ارسال: ۲۶ نوامبر ۲۰۲۵